من مریمم اینجا تمام من که نه اما....یک جرعه از وجود خودم هست لااقل

عاشق نوشتن هستم احساستم رودر قالب مطالبی که مینویسم عنوان میکنم

من مریمم اینجا تمام من که نه اما....یک جرعه از وجود خودم هست لااقل

عاشق نوشتن هستم احساستم رودر قالب مطالبی که مینویسم عنوان میکنم

سلام خوش آمدید

 

 

  • مریم سادات موسوی
  • سلام  میخوام براتون از یه دسته آدم ها صحبت کنم  که   شاید  الان کمتر در موردشون صحبت  میشه همونا که با سخاوتشون خاطره ی خوبی تو ذهن های ما  میزارند این   دسته  افراد اگر چه توهمین دوران وشرایط اقتصادی کنونی زندگی میکنن اما بخاطر روحیه وسبک زندگیشون یاد نگرفتنن  بد باشن یاد نگرفتن بد خواه  کسی باشن و سخاوتمندانه مبخشن. بخشیدن  اونا میتونه از کوچیکترین چیزها  شروع بشه تا بزرگترین  وبهترین  چیزها.   من یکی از این آدم ها رو کنار خودم داشتم کسی که با مهربونی ومحبت هایی که  بمن داشت باعث شد خاطره ی  خوبی ازش تو ذهنم  باقی بمونه اینکه معادلالت روبه هم بزنی ومثل بقیه رفتار نکنی کار آسونی نیست ولی اون این کاروکرد وبا بذر محبتی که تودلم کاشت منو تا ابد مدیون محبت ها ومهربونیاش کرد

  • خطاب به مامان زری مهربونم:

  • میدونی که هر بار که   سرمزارت قرر میگیرم ودستم رو روی سنگ مزارت  میزام  حضورت  رواحساس  میکنم

  • و با تمام  وجودم  به یاد محبت ها و  دلسوزیات گریه  میکنم

  • گریه میکنم که دیگه نیستی تا من با  افتخار به بقیه    بگم دعای مادرم در حقم اجابت  شد و خدا چون  تویی روسر راهم قرار داد

  • میدونی دعای مادرم چی بود؟

  • همیشه میگفت الهی که  از مادر شوهر خیرببینی و خدا یه  مادر شوهر  خوب قسمتت کنه  که تورو  مثل دخترش  دوست داشته   باشه

  •  

  • وبارها  وبارها من اینجمله  رواز دهان شما  شنیدم  که میگفتی  مثل دخترمی..............

  •  

  • دوم اردیبهشت 1400 من مامان زری عزیزم رواز دست  دادم ولی یاد وخاطراتش تا ابد  توذهنم باقیست

  •  

  • دوستت دارم مادر شوهره مهربونم

  • مریم سادات موسوی

 



مدت زمان: 1 دقیقه

  • مریم سادات موسوی

مراقب حرف هایی که میزنیم باشیم

 

  • ۱ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۲۶
  • مریم سادات موسوی

 

 

  • ۱ نظر
  • ۰۴ خرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۸
  • مریم سادات موسوی





رابطه مفهومی بین مادر و فرزند
  • ۴ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۴:۵۸
  • مریم سادات موسوی

بز به صحرا رود و بزغاله

کند از دوری مادر ناله



دم به دم بع بع و فریاد کند

مادر خویش همی یاد کند



بز به صحرا رود و با چوپان

علف سبز خورد و آب روان



چونکه پر شیر  شود پستانش

باز می گردد و با چوپانش



چون رسد گله به این آبادی

بزک ما بدود با شادی



بزک ما بدود پیشاپیش

تا دهد شیر به بزغاله خویش



سلام این شعری هستش که بچگیام مامانم برام میخوند خیلی دوستش داشتم





نتیجه تصویری برای بز



  • ۶ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۴۶
  • مریم سادات موسوی

سلام پسر کوچلویه قشنگم الان در ماه اردیبهشت  سال 1398 هستیم و تو دو سال از  زندگیت میگذره گلم و من تصمیم گرفتم دیگه بهت شیر ندم چون داری آقا میشی و بزرگ میشی مامان جون میدونم وقتی بزرگ شدی و برات تعریف کنم چقدر بابت این از شیر گرفتنت بیتابی کردی و منو گاز گرفتی باورت نمیشه و یادت نمیمونه آره قشنگم شبها به سختی خوابیدی و تا چند مدت هر ناراحتی داشتی سرمن خالی کردی تا به لطف خدا دیگه عادت کردی و الان توی گهوارت روبروی تلوزیون دراز کشیدی و داری کارتون( مول )رو نگاه میکنی  گاهی اوقات کارهایه بامزه ی میکنی مثل امروز که تمام لوبیا سبز و هویجی که گرفته بودم پاک کرده بودم تا سحری بپزم وسط اتاق پخش کردی و خندیدی و بابا طفلکی همشونو جمع کرد اما با تمام این شیطنت ها که میکنی خیلی دوستت دارم میدونم حتما منم خیلی از این شیطنت ها کردم تا بزرگ شدم انشاالله همه بچه ها سلامت باشن و بازیگوشی کنن

  • ۱ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۱۳
  • مریم سادات موسوی
حس و حال خوب این روزهام

این روزها بهترین حس و حال رو دارم چون در جوار حرم امام رضا هستم

اصلا باورم نمیشد ولی قسمت شد و الان اینجام

امیدوارم این حس قشنگ رو همتون تجربه کنید

  • ۳ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۲۹
  • مریم سادات موسوی
کپی برابر اصل

اکثر بچه ها شبیه پدرهاشون هستن

توام خیلی خیلی شبیه پدرتی اونقدر که گاهی به این همه تشابه تعجب میکنم

از راه رفتنت تا خوابیدن و.......

الانم دقیقا شبیه پدرت خوابیدی

هردو مثل همین عین دوقلوها

  • ۱ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۰۸:۱۸
  • مریم سادات موسوی
من مریمم اینجا تمام من که نه اما....یک جرعه از وجود خودم هست لااقل

دوست دارم که بهار
سر این کوچه ی بن بست که آمد نرود
دوست دارم که شکوفا کند این کهنه دلِ تنها را
باز غوغا بکند

شعر از : مریم سادات موسوی

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات